16 ماه گذشت
عزیز دل مامان 16 ماه از زندگی رو طی کرد و قدم های کوچک و استوارش رو در ماه 17 ام قرار داد خیلی خوشحالم گلم. انشاله که همیشه سال و شاد باشی. نمی دونم از کجا بگم و بنویسم توی این مدت که ننوشتم خیلی اتفاق ها افتاده اول از همه رفتیم شیراز خونه باباجون اولش کمی غریبی کردی و بعدش با همه جور شدی اونجا خیلی بهت خوش گذشت همه دوست داشتن و باهات بازی می کردن خونه باباجون هم بزرگ بود و حیاط دار و توی حیاط هم مرغ و خروس شما هم عاشق مرغ و خروسا شده بودی همش می گفتی بریم گوگولی یعنی قوقولی. اونجا یاد گرفتی که عمو و عمه رو صدا بزنی به هر دوشون می گفتی عم. دو روزم خونه پدر بزرگ بابایی رفتیم اونجا بچه زیاد بود مخصوصا هم سن شما کلی با ا...
نویسنده :
مامان و بابا
16:45